• وبلاگ : چرک نويس
  • يادداشت : حجاب برتر
  • نظرات : 1 خصوصي ، 17 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + علي آلياني 


    سلام

    بخونيد! جالبه از شيرينکارياي صدا و سيماي وطنيمون!:

    طنز خنده بازار با پخشِ يک هجوِ بي معنا و بي دليل موجبِ شگفتي گرديد و در برابر چشمانِ متعجبِ همگان، برنامه اي را به تصوير کشيد که در آن، روايتِ زندگانيِ والدين شريف آيت الله مقدس اردبيلي رضوان ا.. تعالي عليه به تمسخر و هجو کشيده شد.
    به گزارش مشرق، در روايت اصلي اين داستان آمده است:

    شخصي کنار جوي آبي نشسته بود، ديد سيبي بر روي آب مي‌آيد، دست برد و سيب را برداشت و خورد. بعد از خوردن سيب به فکر افتاد که اين سيبي که خوردم از کجا بود؟ پس از جستجوي بسيار به باغي رسيد که سيب از آن باغ بود. از صاحب باغ سوال کرد: من سيبي از روي آب برداشتم و خوردم و بعد فهميدم که سيب از باغ شما بوده است. نزد شما آمده‌ام که مرا حلال کنيد يا آنکه قيمتش را بپردازم. صاحب باغ در جواب گفت: اين باغ فقط از من نيست، ما چهار برادريم و من سهم خود را به شما بخشيدم.

    گفت: بسيار خوب، آن سه برادر کجا هستند، جواب داد: دو تا ديگر از برادرانم در ايران هستند و يکي در خارج از ايران. نزد آن دو برادر رفت و حلاليت طلبيد و سپس بار سفر بست و به خارج از ايران رفت و خود را به در خانه آن برادر رسانيد و قصه را بيان کرد. آن برادر چهارم تعجب کرد که اين فرد کيست که براي يک چهارم سيب اين همه راه را طي کرده و به اينجا آمده تا حلاليت بطلبد. گفت: من سهم خودم را به شما بخشيدم ولي به يک شرط و آن شرط اين است که دختري دارم از چشم کور و از زبان لال و از گوش کر. اگر قبول کني با او ازدواج کني حلالت مي‌کنم و الا نه.



    جوان قدري تامل کرد و پذيرفت. وقتي مراسم عقد تمام شد و داخل حجله رفتند، عروس را حوريه‌اي از حوران بهشتي ديد. از حجله بيرون آمد و به پدر دختر گفت: شما گفتيد دخترتان کور و کر و لال است. گفت: آري، من دروغ نگفتم، گفتم: کور است چون تا به حال چشمش به نامحرم نيفتاده. کر است، گوش او صداي نامحرم و صداي ساز و آواز و غنا نشنيده. لال است، زبانش به دروغ و غيبت و ناسزا و تکلم با نامحرم باز نشده است. مدت‌ها از درگاه حضرت حق درخواست مي‌کردم که خدايا داماد خوبي که هم کفو اين دختر باشد به من مرحمت کن. خدا دعاي مرا مستجاب کرد و دامادي متقي چون تو که اين همه مسافت راه را پيمودي، براي اين که يک چهارم سيبي را که خوردي حلال باشد نصيبم کرد.

    اين داستان ازدواج پدر و مادر عالم جليل القدر احمد بن محمد اردبيلي معروف به «مقدس اردبيلي» است که در بين داستان هاي مذهبي شهرت زيادي دارد بطوريکه از اين داستان اقتباس هاي زيادي هم صورت گرفته است.

    باعث تاسف است که اين داستان دستمايه يکي از آيتم هاي طنز برنامه «خنده بازار» مي شود که البته با اهانتهايي هم همراه بوده است.

    اين داستان يک داستان مشهور است و بايد ديد چگونه سرگذشت مفاخري اينچنين مورد چنين اهانت هايي قرار ميگيرد. 598 محتواي برنامه پخش شده را چنين ذکر کرد:

    در هفته اي که گذشت، طنز خنده بازار با پخشِ يک هجوِ بي معنا و بي دليل موجبِ شگفتي و آزار قلوبِ شيعيان گرديد و در برابر چشمانِ متعجبِ همگان، برنامه اي را به تصوير کشيد که در آن، روايتِ زندگانيِ والدين شريف آيت الله مقدس اردبيلي رضوان ا.. تعالي عليه به تمسخر و هجو کشيده شد.

    در اين نمايشِ تامل برانگيز نشان داده شد که روزي مردي يک سيبِ بي صاحب يافته و به سبب خوردنِ آن و جلبِ رضايتِ صاحبِ باغ سيب و حلاليت گرفتن از او ناچار شد به ازدواج با دختر زشت روي صاحب باغ تن دهد و الي آخر ....تا پايانِ داستانِ ازدواجِ پدر شريفِ مرحوم مقدس اردبيلي و والده ي مکرمه ي ايشان..... ( البته با مايه هاي به اصطلاح طنز).

    برخي از جلوه هاي اين طنز اهانت آميز را بخوانيد و بر اين « گريه بازارِ » آشفته، بگرييد :

    - اطلاق القابِ توهين آميز و رکيک به داماد:

    در طول نمايش، به دفعات بدون هيچ دليل مشخصي به يابنده ي سيب (بلاتشبيهِ پدر بزرگوارِ مرحوم مقدس) القابي همچون «چشم گراز» داده مي شد و بدون دليل به وي دشنام هايي همچون مردک ملعون ، پوزه دراز و ... داده مي شد.

    - اطلاق لقبِ « آنجلينا جولي » به عروس :

    هنگامي که بر سرِ مهريه ي عروس ( بلاتشبيهِ والده ي مرحوم مقدس) بحث پيش آمد، داماد فرياد مي زد که: مگر « آنجلينا جولي » است که مهريه اش اين همه مي شود ؟

    - در سرتاسرِ اين نمايشِ هزل، اصلي ترين پيام، به ابتذال و به سخره کشاندن اصلِ محتواي فاخر واقعه بود.