• وبلاگ : چرک نويس
  • يادداشت : حجاب برتر
  • نظرات : 1 خصوصي ، 17 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + علي آلياني 

    نمايش قدرتمندتر و سرآمدتر از هرگونه دانايي، دينداري، هنر، تنومندي و قدرت از پس اينهمه رسانه خود را مي نمايد. از همين روست که در ميان اين غوغا، «دانايي و توانايي» چهره مي پوشد، در محاق مي رود و گم مي شود. نمايش ميدان را هر زمان تنگ و تنگ تر مي سازد. از همين جا، «تحکم» قد مي کشد، بالنده مي شود و خود مي نمايد.

    تحکم، فرزند طبيعي و باطن تظاهر است و تظاهر پوشش لطيف ميل به تحکم.

    از پس اين همه است که مي توان درون پوچ و هيچ تظاهر را ديد. حبابي بي توش و توان و جان مايه. فقط کافي است تا ميدان تظاهر تنگ شود، رسانه اي چيزي ننويسد يا نگويد، کسي به آن اعتنا نکند. آن وقت است که تظاهر حقيقت خود را مي نمايد. چونان بادکنکي که از باد تهي مي شود.

    فقط کافي است تا کسي بي صدا و دور از هرگونه نمايش وجهي از دانايي، آزادگي و قدرت را در خود داشته باشد... .

    تظاهر، قاتل و هادم همه توانايي و دانايي است. مانعي که مرد را از رفتن و رستن باز مي دارد. هيچ به ميوه هاي پلاستيکي اما رنگين و فريبنده، خيره شده اي؟ کوهي از آن در برابر سيبي پوسيده و فسرده، رنگ مي بازد.

    خرواري از ميوه هاي پلاستيکي، حتي براي لحظه اي، عطش و تشنگي گنجشکي را فرو نمي نشاند.

    تظاهر، مناسبت ها را درهم مي پيچد، قاتل سادگي و سلامت، مثل خط هاي درهم پيچيده خطاطي خودنما، مثل منظومه شاعران پيرو سبک هندي، که حتي سراينده اش هم در معاني اش در مي ماند، مثل آسمانخراش ها و زندگي پر از ازدحام آدم هايي که همچون شهر و کوي و برزن «نمايش» را اساس بودن خود ساخته اند.

    پهلوان پنبه اي که همه را به عجب وامي دارد اما با تلنگري فرو مي افتد. مثل سينما، مثل اسباب شعبده گري که در خود و با خود هيچ وجهي از حقيقت ندارد.

    حقيقت نماي کم بنيه اي که چشم ها را خيره مي سازد اما در طرفةالعيني فرو مي ريزد.

    وقتي «تظاهر» پوششي براي همه ضعف ها، ناتوانايي ها و ناداني ها مي شود، «تحکم» جاي قدرت را مي گيرد. تحکم نمايشي از قدرت است و نه قدرت، همزاد تظاهر است و انعکاس تمام قد بي دردي و بي رازي. جلوه اي از نفس که در امارگي خود را مي نمايد و افتادگي بي دليل ديگران را طالب مي شود. حقارتي که در نمايش دانايي و قدرت خود را بارز مي سازد. از همين روست که منشأ «تزاحم» مي شود. موجد جدال و مشوق رقابت بي معنا و بي مايه.

    وقتي به حقيقت، ميداني براي مسابقه و آزموني براي سنجش توانايي نباشد، ازدحام تظاهر، صحن حيات را تيره مي سازد. ازدحام کوي و برزن، ازدحام خانه ها، ماشين ها و ابزاري که در و ديوار خانه و کوي و شهر را مي پوشند. ازدحام شيطان و شيطنت بر صحن و سراي چشم و دل.